دیروز که خوردم زمین ، میخواستم از خیابون رد شدم ، بالای جدول بودم ، تازه آب داده بودن به چمنا و لیز بود ، لیز خوردم ، افتادم پائین جدول ، عمیقاً ترکیدم ! همون لحظه یه سمند رد شد ، کوله م خورد به سپرش و چند متر اون ور تر پرت شد .. گلوله شده بودم کنار خیابون ، نه میتونستم پا شم ، نه میتونستم بمونم ..
با هزار و یک خفت پا شدم نشستم کنار جدول ، بند کفشامو محکم تر کردم و باز را افتادم ..!
رفتم خریداری مامانمو انجام دادم و برگشتم خونه .. به مامانم گفتم ، تنها چیزی که گفت این بود : پس حواست کجاست ؟!
میگفت برم کمکش بسته بندی کنم ، کوفت کنم ، حوصله نداشتم ، فقط نگاه کردم ..
امروز رفتم دکتر ، گفت یا شکستگی ئِه یا شدیداً ضرب دیده ..
بعد گفت باید برم گچ بگیرم که نخواستم ..! یک شنبه عقدِ خواهرمه .. دوست ندارم پام تو گچ باشه ..
فقط باند پیچی کردم و اومدم ..
حالم خوبه .. [دماغم دراز نشه صلوات..]
همینا دیگه ..