No Name

بی نامُ نشان ، میانِ این نام نهادن ها ..

۵۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چرا من باید الان با صدای گریه کردن آجیم بیدار شم الان ؟! ://

خاک ، خاک ، خاک ، خااااااااااااااک تو سر شوهرخواهرم که قدر خواهر منو نمیدونه بیشعور !

روانی :/ جانی :/ قاتل :/ احمق :/ گوسفند :/ کصافط !!! :/

دیدین من الکی گریه نمیکردم ؟! دیدین ؟! 

خاک تو سرت امیر ! این بود ؟! :||||

خیلی واضحه که اعصابم خورده و دارم قضاوت چرت میکنم ، ولی طاقتشو ندارم ..

خب بیشعور ! چرا اصلاح نمیشی ؟! :/// عوضی :/// کصاااااافط :////

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دارم میرم بخوابم :))

اولین بارمه میخوام این موقع بخوابم ، ددابظ ..

پخ پخ [آیکون بیهوش شدن !]

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

آیا همه ی پسرها این طورند ؟! مسئله این است !!!

داداشم دو سه سالش که بود یه بار عزیز واسش تخم مرغ گوجه پخت ، پا شده بود هوار زده بود و نعره ها کشیده بود و جامه ها دریده بود و این حرفا ، بعد عزیز بهش گفته بود اگه یه روز زنت تخم مرغ گوجه پخت واست چی ؟! سر اونم میخوای داد بزنی ؟! میخوای دختر مردمو فراری بدی ؟!

بعد داداشم بلند شده بود مشتشو کوبیده بود روی میزو گفته بود : طلاقش میدم !!! بعدم ول کرده بود رفته بود تو کوچه فوتبال بازی کنه ! 

الان که زن گرفته ، با توجه به اینکه زنداداشم گوجه دوست داره و خسته ست ، همیشه غذاهاش پوست گوجه داره ! اون وقت داداشم میخوره و با عشق تمام میگه : مرسی عزیزم !

حالا شانس منه ، طرف اول حامی حقوق زنانه بعد که با من ازدواج میکنه یادش میفته باید هاپو بازی دربیاره !!!

والا :|

پ.ن : ما خانوادتاً تنبلیم ، به همین برکت [برکت مذکور] امروز چهار نفر آدم گنده با چنگال خورشت خوردیم ! در حالی که جا قاشقی در نزدیک ترین مکان واقعه !!

پ.ن۲: به مناسبت اینکه خودم تجربی آوردم [آیکن عینک دودی] قرار شده یه روز با مامانم با منوی باز بریم خرید :دی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حرومه ینی ؟!

خواهرم پسورد لپتاپشو یادش رفته بود ، درستش کردم ، عوضش کردم ، بعد الان باهاش کار خیلی مهم داشت منم پسوردو نمیگفتم :))))

ده تومن ازش گرفتم رمزو گفتم ! ینی حرومه ؟! :|

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اوه بله ، من هنوز مشقامو ننوشتم :)))

ینی خاک تو سر این قانونی که میگه دختر هر چی درس خون تر چلفت تر و مشنگ تر  !

من چرا نمیتونم دست راستمو لاک بزنم ؟! چرا واقعا ؟! :/ 

هارهار ، الکی مثلا من درس خونم :)))

اقاااا من اعتراض دارم خب ، الان امروز اخرین کلاس این هفته رو میرم ، بعد دوباره یه هفته ی دیگه شروع میشه :(

حالم خوبه ، خیلی :) به طرز وحشتناکی خوشحالم اصلا :)))) حیف حال ندارم وگرنه پا میشدم طی یک اقدام خیزشی حداقل کتابایی که نشستم روشون رو رد میکردم ! :)))

اتاقم لایه لایه شده ، یه لایه لباس راحتی ، یه لایه کتاب ! یه لایه لباس بیرونی ، دوباره کتاب :))) رو همینا مشق مینویسم ، میخوابم ، یه وضیه اصلا :)))

البته یه طرفش پتوم هم افتاده حال ندارم برش دارم ، الان دو شبه بی پتو سر میکنم :))) حالا باز مامانم میاد میگه خاک تو سرت ، خودت گاوی اتاقت طویله ، بعد به دوربین نگاه میکنه و محو میشه :)))

اقااااا نمیشه من انگشت کوچیکه م رو بکنم ؟! ینی آپشنال باشه ، هر وقت میخوام از کنار میز و تخت رد شم بکنمش ، بعد که ردشدم دوباره وصلش کنم :)))

دیگه ددابظ :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰