داداشم دو سه سالش که بود یه بار عزیز واسش تخم مرغ گوجه پخت ، پا شده بود هوار زده بود و نعره ها کشیده بود و جامه ها دریده بود و این حرفا ، بعد عزیز بهش گفته بود اگه یه روز زنت تخم مرغ گوجه پخت واست چی ؟! سر اونم میخوای داد بزنی ؟! میخوای دختر مردمو فراری بدی ؟!

بعد داداشم بلند شده بود مشتشو کوبیده بود روی میزو گفته بود : طلاقش میدم !!! بعدم ول کرده بود رفته بود تو کوچه فوتبال بازی کنه ! 

الان که زن گرفته ، با توجه به اینکه زنداداشم گوجه دوست داره و خسته ست ، همیشه غذاهاش پوست گوجه داره ! اون وقت داداشم میخوره و با عشق تمام میگه : مرسی عزیزم !

حالا شانس منه ، طرف اول حامی حقوق زنانه بعد که با من ازدواج میکنه یادش میفته باید هاپو بازی دربیاره !!!

والا :|

پ.ن : ما خانوادتاً تنبلیم ، به همین برکت [برکت مذکور] امروز چهار نفر آدم گنده با چنگال خورشت خوردیم ! در حالی که جا قاشقی در نزدیک ترین مکان واقعه !!

پ.ن۲: به مناسبت اینکه خودم تجربی آوردم [آیکن عینک دودی] قرار شده یه روز با مامانم با منوی باز بریم خرید :دی